crona19

کووید-19

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۲
شهریور

توی دهات ما یکی بود به اسم حاجی. البته، نه اینکه مکه رفته باشد و به او حاجی بگویند. فقط دو سال بزرگتر از من بود، و از وقتی به دنیا آمده بود، حتی قبل از ختنه کردن، اسمش را گذاشته بودند حاجی.

راستش خیلی به او حسودی می‌کردم. خب، روزگاری بود که این عناوین هنوز تهی از معنا نشده بودند و ارج و قربی داشتند که نپرس و نگو.

 اصلاً حاجی و کبلایی و مشتی و دکتر و مهندس و استاد و این‌جور چیزها یک اُبهت و کاریزمایی به آدم می‌داد که همه فکر می‌کردند محور کائنات  تویی، و باقی هم دخیل بستگان به پشم و پیلت

ما هم می‌دیدیم طرف یک قِران خرج نکرده و حاجی شده، و همه هم با یکجور تقدس صدایش می‌زنند حاجی، تا خرتناقمان از حسودی گُر می‌گرفت. 

ولی سن که رسید به پنجاه، اولین چیزی که بعد از تستسترون از دست رفت، همین گول خوردن با اسم‌ها و عناوین بود.

 توی همین سن و سال دیدم مولانا هم این را در مثنوی گفته که 
اسم‌ها تا حقیقتشان نباشد، یک مشت مزخرفات و چرندیاتند 
حالا می‌خواهد اسم یک فرد باشد یا یک سازمان ملی و بین‌المللی. بعد، چند مثال می‌زند.

می‌گوید فکرش را بکن اسم یک آدم دروغگو، صادق باشد؛ 
یا اسم یک آدم ترسو و بزدل، رستم باشد؛ یا یک آدم پرخاشگر اسمش مهرناز و مهربانو باشد، و مانند این.

بعد یک نتیجه‌ی جالب معنوی هم می‌گیرد. می‌گوید اسم‌های خدا هم همین است.

 تو اگر خدا را سمیع و بصیر و عالم و قادر بدانی و بخوانی، ولی رفتار و گفتارِ پیدا و نهانت طوری باشد که انگار نه خدا می‌بینید و نه می‌شنود و نه کاری از دستش برمی‌آید، هم خودت را مسخره کرده‌ای هم خدا را.


پی آن گفت حق خود را بصیر
 که بود دید وِیَت هر دم نذیر
از پیِ آن گفت حق خود را سمیع
 تا ببندی لب ز گفتار شنیع

از پی آن گفت حق خود را علیم
 تا نیندیشی فسادی تو ز بیم
نیست این‌ها بر خدا اسم علم
 که سیه کافور دارد نام هم
اسم مشتقست و اوصاف قدیم
 نه مثال علتِ اولی سقیم

ورنه تسخر باشد و طنز و دها
 کر را سامع، ضریران را ضیا
یا عَلَم باشد حیّ نامِ وقیح
 یا سیاه زشت را نام صبیح

طفلک نوزاده را حاجی لقب
 یا لقب غازی نهی بَهرِ نسب
گر بگویند این لقبها در مدیح
 تا ندارد آن صفت نَبود صحیح

تسخر و طنزی بود آن یا جنون
 پاک حق عما یقول الظالمون

این همان چیزی است که هاینرییش بُل، نویسنده‌ی آلمانی ، نامش را ابتذال کلمات می‌گذاشت.

 او در یکی از نوشته‌هایش می‌گوید، بعد از جنگ‌افروزی‌های هیتلر، همه‌ی مردم آلمان درک می‌کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای اجتماعی و اقتصادی آن آورده است. اما یک چیزِ مهم و ناپیدا هم نابودشده بود که فقط ما روشنفکران آن را می‌فهمیدیم، و آن خیانت هیتلر به کلمات بود. 

خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوضی شده بودند، اخته و مبتذل شده بودند، آشغال شده بودند؛ کلماتی مانند آزادی، آگاهی، توسعه، پیشرفت، انتخاب، عدالت و ... .

دکتر محسن زندی_روانشناس

  • karim farvad